جدول جو
جدول جو

معنی احراز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

احراز کردن
به دست آوردن، دارا شدن
تصویری از احراز کردن
تصویر احراز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادرار کردن
تصویر ادرار کردن
شاشیدن، میزیدن، گمیز کردن، گمیختن، چامیدن، گمیزیدن، شاشدن، شاش زدن، شاریدن، میختن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
قسمت کردن. (یادداشت مؤلف). تقسیم کردن ملک مشاع. و رجوع به افراز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصرار کردن
تصویر اصرار کردن
پافشاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادرار کردن
تصویر ادرار کردن
میزیدن بیرون ریختن بول خارج ساختن بول و گمیز از مثانه شاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرار کردن
تصویر اقرار کردن
خستودن: خستوشدن اعتراف کردن خستو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
روی برگرداندن رخ تافتن دامن کشیدن شمیدن تندیدن شکنیدن روی بر گردانیدن رخ تافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزاز کردن
تصویر اعزاز کردن
محترم داشتن، عزیز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضراب کردن
تصویر اضراب کردن
باز گشتن از حکم سابق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباز کردن
تصویر انباز کردن
شریک کردن، اشتراک، قرین کردن، همراه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوراق کردن
تصویر اوراق کردن
اپاچ کردن پخش کردن اجزای چیزی مانند اتومبیل کتاب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
اعتراض کردن ایراد گرفتن: بر مطالب او ایراد کرد، بیان کردن: (نه هر عبارتی که در نعت او ایراد کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراز کردن
تصویر ابراز کردن
آشکار کردن ظاهر کردن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراف کردن
تصویر اسراف کردن
تبذیر کردن زیاده روی کردن، ولخرجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراک کردن
تصویر ادراک کردن
دریافتن وابابیدن دریافتن فهمیدن درک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرام کردن
تصویر اکرام کردن
گرامی شمردن، احترام کردن، گرامی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احترام کردن
تصویر احترام کردن
یاشتن سناییدن فرنامیدن نواختن کسی یا چیزی را گرامی و بزرگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احداث کردن
تصویر احداث کردن
پدید کردن نو آوردن نو آوردن بنوی کردن ساختن و بر پا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کردن راندن تاراندن بیرون کردن دفع کردن کسی را از کار و شغل خود باز داشتن طرد کردن راندن نفی بلد جء وطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احساس کردن
تصویر احساس کردن
سهیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احسان کردن
تصویر احسان کردن
بخشش کردن دهشیدن افضال کردن بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضار کردن
تصویر احضار کردن
فرا خواندن، حاضر کردن بحضور آوردن، امر بحاضر شدن دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احماد کردن
تصویر احماد کردن
ستودن ستودن ستایش کردن تحسین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بار افکندن چندی ماندن توقف کردن در منزلی چند روزی موقتا در منزلی اقامت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراء کردن
تصویر ابراء کردن
بیزاری کردن بیزار بودن، به کردن از بیماری شفا بخشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریز کردن
تصویر ابریز کردن
بطعن کره ها را روغن کردن هنگامه کردن معرکه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراز کردن
تصویر احتراز کردن
پرهیز کردن ورتیشیدن پرهیز کردن اجتناب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغرای کردن
تصویر اغرای کردن
تحریض کردن، ترغیب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوراق کردن
تصویر اوراق کردن
((~. کَ دَ))
ورق ورق کردن، اجزای چیزی را از هم جدا کردن، با ضربه از پای درآوردن، ناقص کردن، روحاً و جسماً ذلیل و ناتوان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
سخنرانی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احساس کردن
تصویر احساس کردن
سوهیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احسان کردن
تصویر احسان کردن
نیکی کردن، نیکو داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احضار کردن
تصویر احضار کردن
فرا خواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احیاء کردن
تصویر احیاء کردن
زنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
Lavish
دیکشنری فارسی به انگلیسی